حكايت دو دانه

فرهنگی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
سلام علی آل یس سلامی چو بوی خوش آشنایی به وبلاگ صبح امیدخوش آمديد
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مفيد ترين مطلب را انتخاب كنيد.

حكايت دو دانه
نویسنده : خدیجه
تاریخ : پنج شنبه 24 بهمن 1392

دو تا دانه توي خاك حاصلخيز بهاري كنار هم نشسته بودند.

دانه اولي گفت: «من مي خواهم رشد كنم! من مي خواهم ريشه هايم را هر چه عميق تر در دل خاك فرو كنم و

شاخه هايم را از ميان پوسته زمين بالاي سرم پخش كنم... من مي خواهم شكوفه هاي لطيف خودم را همانند بيرق هاي رنگين برافشانم و رسيدن بهار را نويد دهم... من مي خواهم گرماي آفتاب را روي صورت و لطافت شبنم صبحگاهي را روي گلبرگ هايم احساس كنم!» و بدين ترتيب دانه روئيد.

دانه دومي گفت: «من مي ترسم. اگر من ريشه هايم را به دل خاك سياه فرو كنم، نمي دانم كه در آن تاريكي با چه چيزهائي روبرو خواهم شد. اگر از ميان خاك سفت بالاي سرم را نگاه كنم، امكان دارد شاخه هاي لطيفم آسيب ببينند... چه خواهم كرد اگر شكوفه هايم باز شوند و ماري قصد خوردن آنها را كند؟ تازه، اگر قرار باشد شكوفه هايم به گل ننشينند، احتمال دارد بچه كوچكي مرا از ريشه بيرون بكشد. نه، همان بهتر كه منتظر بمانم تا فرصت بهتري نصيبم شود.» و بدين ترتيب دانه منتظر ماند.

مرغ خانگي كه براي يافتن غذا مشغول كند و كاو زمين بود دانه را ديد و در يك چشم بر هم زدن قورتش داد.

 




:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
sajjad در تاریخ : 1392/11/24/4 - - گفته است :
شانس یک بار در خانه ی آدم را می زند !! اگه آدم تو حموم باشه در همسایه رو میزنه
پاسخ:اي شيطون !!!

ازشوخي گذشته ! آن عده از انسان ها كه از حركت و رشد مي ترسند، به وسيله زندگي بلعيده مي شوند.

/weblog/file/img/m.jpg
مهناز در تاریخ : 1392/11/24/4 - - گفته است :
آهااااان!!!!

حالا فهمیدم چی شد!!!

جالب بود! خانم معلم گل

متشکر خانم معلم گل من
پاسخ:چي شد؟!!!

/weblog/file/img/m.jpg
زهرا در تاریخ : 1392/11/24/4 - - گفته است :
خیلی جالب بود...

ممنون خانوم معلم گل بابت مطالب زیباتون...
پاسخ:خواهش مي كنم!!

/weblog/file/img/m.jpg
ثنــای دوست داشتنی در تاریخ : 1392/11/24/4 - - گفته است :
چه حکایت زیبا و پند آموزی= DD خسته نباشید معلم عــــــــــــــزیز و مهـــــــــــربون
متشكرم ! لطف كردين


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صبح امید و آدرس tagbakhshiyan1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 1221
:: کل نظرات : 3317

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 23

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 612
:: باردید دیروز : 1167
:: بازدید هفته : 2074
:: بازدید ماه : 3614
:: بازدید سال : 116645
:: بازدید کلی : 418351

RSS

Powered By
loxblog.Com